آرشآرش، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

کوچولوی دوست داشتنی ما

آخرین ویزیت

27 اسفند براي آخرين بار رفتم مطب دكتر براي ويزيت. وزنم 80 و نيم بود يعني از اول 14 كيلو اضافه كردم. برام نوار قلب نوشت و گفت روز سوم چهارم روردين برم بيمارستان براي گرفتن نوار قلب تو كه اگه خوب بود چند روز ديگه بهم فرصت ميدن و اگه خوب نبود ميرم براي زايمان. انشالله به لطف خدا همه چي خوب پيش بره.  
28 اسفند 1393

روزهاي آخر بارداري

سلام پسر ناز و خوشكلم 12 روز ديگه تا زمان زايمان من باقي مونده. انشاالله خدا كمكمون ميكنه و اين چند روز آخر هم به خوبي و سلامتي طي ميشه. خيلي دلم ميخواد توي فروردين به دنيا بياي. تا ببينيم خواست خدا چيه. من و بابات وقتي ازدواج كرديم هركدوم دوازدهمين عضو خانواده طرف مقابل شديم و تو هم  از طرف پدري و هم از طرف مادري شانزدهمين عضو خانواده ها ميشي و همينطور پنجمين نوه خانواده پدري و چهارمين نوه خانواده مادريت هستي گلم. توي جلسات خانوادگي هم با به دنيا اومدن تو تعداد دخترا و پسراي كوچولو باهم برابر ميشه يعني 6تا پسر و 6تا دختر. به اميد روزي كه تو رو تو آغوشم بگيرم...
21 اسفند 1393

ويزيت اسفند ماه

سلام مامان خوبي آرشم؟ ديگه كم كم داره انتظار براي ديدن و بوسيدنت به سر مياد... 12 اسفند رفتم دكتر خدا رو شكر همه چي خوب بود. وزنم 80 كيلو و وزن تو حدود 3 كيلو و 50 گرم بود. ضربان قلبت و آب دورت هم خوب بود. براي 27 باز وقت دارم. اما تو اين روزا اتفاقات ديگه اي هم افتاد. توي گوش راستم به طور ناگهاني صدا افتاد و شنوايي ام به شدت كم شد. دكتر رفتم گفت به خاطر ويروسه و يه سري دارو برام نوشت. خيلي نگران بودم نكنه اين داروها برات مضر باشه كه وقتي از دكترم پرسيدم گفت مشكلي نداره. همينطور روز 12 اسفند با بابايي رفتيم آتليه بارداري كه عكس بگيريم تا وقتي بزرگ شدي عكس ها رو نشونت بدم و بگم اينا براي وقتيه كه تو شكم ماماني بودي عزيز دلم. خي...
17 اسفند 1393
1